از خاموشیم کار رسیده است به جان/فریاد,که خاموشی مرا خواهد کشت...

مرا که به آغوش بکشی,

هستی ام تمام میشود

سبک ورها

مثل گرده های گل شیدا

بروی دست هایت

لبهایت

روی شکن هر تارمویت

ردی از من خواهد ماند......

 

نوشته شده در یک شنبه 4 دی 1390برچسب:my heart,ساعت 23:32 توسط nastaran|

خستگی ها را به کنار میگذارم....پس از مدت ها...

و تو بازگوش حرف های نگفته ام میشوی

برایت از زمان میگویم

نبودی و گاه شب ها خاطره ات دست به میان موهایم میبرد

گرمای خاطره ات مرا خواب میکرد

-من این دور از عشق تو میمیرم و خاطره ام هر شب

دل به گیسوانت میبندد؟چه سعادت غمناکی!

خاطره ات از موسیقی میگفت.من رویای صدایت به سرم خواب می آورد

-چه شب ها که هوای شیرین سخنت هوش از سرم میبرد

.......

مرا این صبر تو,سکوتت که حرفای مرا در برمیگیرد,گاه بیشتر در بندت میکشد....

نوشته شده در شنبه 26 آذر 1390برچسب:,ساعت 22:38 توسط nastaran|

بزرگترین سوال ذهن هملت بودن یا نبودن بود,

میتوانم با تقلیدی آزاد از او بگویم,to know or not to know

انگار تمام مشکل کوفتی ذهن من همین است!

دانستن که همیشه خوب نیست!

گاه بی دانستن میشود سر آسوده به بالین بنهاد

میشود لبخند زد,روشن بود!

دوستی,که هنوز هم دارمش

میگفت از همین ندانستن هاست,که من و تو ما میشویم

بی آنکه در لحظه های خوشمان از تاریکی های دیگری چیزی بدانیم

قبول دارم,هم دوست و هم حرفش را

اثبات حرفش بارها مثل سیلی به صورتم خورده

چه از آنچه خودم فهمیدم ,چه از آنچه که به من گفتند

بی آنکه بیاندیشند شاخ و برگ ذهن من چه دردناک در هم میپیچد

و پناه می برم به تاریکی......

نوشته شده در دو شنبه 14 آذر 1390برچسب:my heart,ساعت 13:25 توسط nastaran|

کتاب دختر ستاره ای یادتونه؟

خیلی وقت پیش میخوندمش

درباره اشم حرف زدم

یه کار جالبی میکرد,دختر ستاره ای رو میگم

یه واگن داشت که توش سنگ میذاشت,اسمشم بود واگن خوشبختی یا خوشحالی,یادم نیس دقیق

به خاطر هرچیزی که خوشحالش میکرد

یه سنگ تو واگنش میذاشت

اگه دختر ستاره ای بودم

الان واگن خوشحالیم پر از سنگ بود

اما خوب

یکی از سنگ هاش کم بود

یکیش کم شد یعنی

من هنوز خوشبختم,هنوز هم

اما خوشبختیم به کیفیت قبل نیست

یه بار یه جا خوندم خوشبختی فاصله بین این بدبختی تا بدبختی دیگه اس...

راس میگه؟

من....باید...خوشحال بمونم...

باید...

 

 

 

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 26 آبان 1390برچسب:my heart,ساعت 14:14 توسط nastaran|

شاید بعدها,خیلی بعد تر از الان

نتیجه بگیرم وقتی 18 سالم بود چقدر خوشبخت بودم

داشتم درکمترین وقت ممکن بیشترین حدی که در توانم بود

از 9 علم مختلف رو یاد میگرفتم

شعر میخوندم,شعر حفظ میکردم!

کلی ترانه بلد بودم که با آهنگش بخونم

یه وبلاگ داشتم

و تازه!عشق لوطی گری هم بودم!

وقت خوندن قشنگ ترین عاشقانه ها,کسی تو ذهنم بود که مخاطب قرارش بدم

از هرجنسی!دوستای خوب داشتم

یه برادر داشتم,یه زن داداش و دوتا برادر زاده!

علی الحساب عمه بودم به توان دو!

یه حیات طیبه مزدوج داشتم

با یه پیانوی گرند تو سالن خونه ام,و یه دختر کوچولوی شیرین

و خوشبختی,هرشب صورت به صورت من سر به بالین میگذاشت....

بی ربط نوشت:این آهنگا شاید به نظرتون هیچ ربطی نداره به متن

خوب !به نظر من که ربط داره!حالا مهم نیست داره یا نداره,باحاله

میزارم خواستین دانلود کنید:

rapidshare.com/files/24857591/07._Air_Supply_-_Two_Less_Lonely_People_In_The_World.mp3

rapidshare.com/files/3512220346/05._Air_Supply_-_Even_The_Nights_Are_Better.mp3

بی ربط تر نوشت:زمین خونمون داره میلرزه...ای خدا!من تازه فهمیدم خوشبختم!جوون مرگم نکن!

 

نوشته شده در دو شنبه 22 آبان 1390برچسب:دوست داشتنی!,ساعت 23:18 توسط nastaran|

روزای سرد یه طوریه

آدم دلش میخواد از خواب پانشه

نمیدونم چرا اما روزای برفی خیلی بیشتر تصوراتم تو مخم میاد

مثلا صبح پا شی ببینی برف میاد

نفر بغل دستیتو بیدار کنی

باهم ناشتا برید برف بازی

آدم برفی بسازید

گلوله بزنه تو صورتت

(البت ممکنه سرما بخوری)

توی برف دراز بکشید جاتون بمونه....

نمیدونم چرا تو هوای سرد عاشقانه ها زیاد میشه

مث که مثلا هوای سرد باعث بشه

این عاشقانه های بخار شده ی تو ی هوا

چگالش بشن

مث بلورهای جامد خوشگلی بشینن تو فکرآدم

آره دیگه

من بهمنی ام

عشقم تو هوای سرد میزنه بالا!

ااااااااا!چقدر حرف زدم!

 

نوشته شده در چهار شنبه 18 آبان 1390برچسب:my heart,ساعت 20:20 توسط nastaran|

به نظر من مرد باید مثل دیفرانسیل ماشین باشه

(سیستم انتقال قدرت-اگه اشتباه نکنم!)

بالا و پایین و رنج راهو بگیره

و با کمترین شدت ممکنه,

انتقال بده به زن!

مثلا اینطوری:

 

نوشته شده در پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:پرسه ی آزاد,ساعت 18:41 توسط nastaran|

داشتم دنبال یه عکس کیک تولد خوشگل برای دوستم میگشتم که اینا رو دیدم

وای!

خیلی قشنگن!خیلی ی ی ی

 

من اینو دوس دارم!منو یاد سرما میندازه!

وای اینم خیلی نازه!به درد کیک تولد بچه کوچولو ها میخوره!

پ.ن:خیلی بودن!ااما اینا به نظرم از همه قشنگ تر بودن

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:پرسه ی آزاد,ساعت 17:52 توسط nastaran|

فک کنم اون داستانه رو شنیدی که میگه 3 تا فرشته بودن

که یکی مسئول دریافت دعاها بود,یکی مسئول ارسال پاسخ دعاها و یکی مسئول دریافت شکر گزاری ها

و اینه سومین فرشته بیکارترین بود!

حرکت قشنگیه...این شکر گزاری رو میگم

شبیه یه حس صورتی-آبی که همه اشو ,هرچندم که ناچیز باشه,تقدیم میکنی به خدا

حالا این که شکر گزار چه چیزاهایی هستیمم جالبه!

معمولا سپاسگذاریم به خاطر موقعیت ...سلامتی...

یا حتی اینکه خدا هست,همیشه

نمیدونم چقدر از آدما به خاطر عشق از خدا تشکر میکنن؟

اینم به نظرم حرکت قشنگیه!

اینکه به خاطر دوست داشتنی که انگار تحقق همه رویاهاته؛

به خاطر رویایی که از تو ذهنت زرت!اومده تو واقعیت...و شکل همه چیزاییه که میخوای

بگی خدا جون,مرسی!شرمنده فرمودین!

یا مثلا به اختصار بگی خدایا,شکرت!

قشنگه!واقعا قشنگه این تشکر به نظرم....

نوشته شده در سه شنبه 10 آبان 1390برچسب:دوست داشتنی!,ساعت 17:22 توسط nastaran|

این روزها همه عاشق میشوند!شما چطور؟!

اگر این سوال موضوع انشای من بود میدونی چی میگفتم؟

میگفتم کی من؟!

نه بابــــــــــــــــــــــــا!

و عشق....

منو یاد چی میندازه؟

در حال حاضر:

استفرغ/یستفرغ/استفرغ/استفـــــــــــــــــــــــــرااااااااغ!

صرف فعل عربی که بلدی؟!

آره داداش!

هوا که بس ناجوان مردانه سرداست.این حالا هیچی,این استفرغ یستفرغ  هم بهش اضاف شده

چنانچه این منزل اینترنتی بینندگان!(مگه شو تلویزیونیه!) ثابتی داشته باشه

متوجه خواهند شد که

لحن این پست با بقیه فرق داره.

آره داداش!شایدم آره خواهر!فرق داره.اما من خودمم.خود خودم.

مخمم تکون نخورده.سرجاشه

فقط یه نمه....یه نمه ها....دلم میخواد عق بزنم رو همه چی!

 

نوشته شده در پنج شنبه 5 آبان 1390برچسب:پرسه ی آزاد,ساعت 18:24 توسط nastaran|

نوشته شده در پنج شنبه 5 آبان 1390برچسب:my heart,ساعت 17:35 توسط nastaran|

رفیق جانمان دعوتمان کرده

در مسند بغل دست اش ساکن شده

و به نگارش در وبلاگش بپردازیم

در همکاری با مستشار!

کنون تنها میتوان گفت

خر کیفیم!مثلا اینطوری:

همین!

 

نوشته شده در دو شنبه 2 آبان 1390برچسب:دوست داشتنی!,ساعت 20:23 توسط nastaran|

انحنای روح من

شانه های خسته ی غرور من

تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است

کتف گریه های بی بهانه ام

بازوان حس شاعرانه ام

زخم خورده است....

                                "قیصر"

دلم گرفته.....از حیاتی که در بند آن اثیرم

از زندگیی که به اجبار میکنیم!

پنجره میخوام.یه پنجره رو به حیاتی جدید.

خدایا....فقط یکی...

من به یک پنجره ی رو به تو هم قانعم....

 

نوشته شده در جمعه 29 مهر 1390برچسب:my heart,ساعت 17:20 توسط nastaran|

توضیحات لازمه و ملزومه:آخی!چه خوشگله عکسه؟

البته بیشتر با جمله ای که توش نوشته حال کردم

نوشته شده در پنج شنبه 28 مهر 1390برچسب:دوست داشتنی!,ساعت 21:23 توسط nastaran|

من مطمئنم زندگی این نیست

این درس خوندن های ناتمام

این فکر کردن های مداوم به غم فردا

این درد های ناگزیری که زخم های دیروز دارند

زندگی اینه؟....

من نمیدونم چطور باید با اون روی زندگی مواجه شد

نمیدونم کی وقت دارم به کار هایی که میخوام برسم

کی وقت واسه عاشق شدن هست؟

کی وقت دارم یه باغچه گل داشته باشم؟

زندگی...با این روندی که به ما یاد دادن...اصلا خوشایند نیست!

آن سوی حیات روزمره ی  من

زندگی سبز تر است....

شک ندارم!

نوشته شده در پنج شنبه 28 مهر 1390برچسب:پرسه ی آزاد,ساعت 20:14 توسط nastaran|

.....چه اشکال دارد پس  از هر عبادت

دو رکعت گلی را عبادت کنیم؟

به هنگام نیت برای نماز

به آلاله ها قصد قربت کنیم

چه اشکال دارد در آیینه ها

جمال خدا را زیارت کنیم؟

پراکندگی حاصل کثرت است

بیایید تمرین وحدت کنیم

اگر عشق خود علت اصلی است

چرا بحث معلول و علت کنیم؟

بیا جیب احساس و اندیشه را

پر از نقل مهرو محبت کنیم

مگر کهنه شد رسم عهد الست

بیایید تجدید بیعت کنیم

خدایا دلی  آفتابی بده

که از باغ گلها حمایت کنیم

رعایت کن آن عاشقی را که گفت

بیا عاشقی را رعایت کنیم.....

نوشته شده در پنج شنبه 28 مهر 1390برچسب:دوست داشتنی!,ساعت 19:45 توسط nastaran|

به قول یارو که میگوید

چونان دور,چه نزدیک

مثل سایه ی خیالی چه نزدیک گشته ای

انقدر که میتوان دست دراز کرد  خطوط صورتت را خواند

با چشم های بسته!

چقدر امشب نزدیکی!

به قول همان یارو نزدیک تر از قلب!

نوشته شده در پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:my heart,ساعت 18:14 توسط nastaran|

عمیق ترین لحظه های شب تا ابد

از آن تو خواهد بود

تو را به روی قلبم میفشارم

به نام  تمام فاصله ها

تمام اشک های ریخته و نریخته ات را میبوسم

به جای تمام نبودن ها

 

نوشته شده در چهار شنبه 20 مهر 1390برچسب:my heart,ساعت 17:36 توسط nastaran|

برای شیرین عزیز

که نمیدونم سر میزنه بهم...نمیزنه....

اما من بهش سر میزنم

نوشته شده در یک شنبه 17 مهر 1390برچسب:دوست داشتنی!,ساعت 19:2 توسط nastaran|

اگه یه چیز باشه که منو بکشه

به جز عوامل مرسوم مرگ

اون ندونستنه

________________________________________________________-

داشتم فک میکردم به دو typeاز آدما

آدمایی که وقی کسی رو از دست میدن,دادن

یا اونایی که وقتی کسی رو از دست میدن,یکی دیگه رو جایگزینش میکنن

یه بار یه نفرو از دست دادم,که برام خیلی بزرگ بود...خیلی.

بعدش یه فضای خیلی وسیعی از قلبم خالی شد

میدونی چکار کردم؟

تیکه تیکه دوستای فراموش شده ام رو گذاشتم جای تیکه ی قبلی

حواسم رو پرت کردم به تیکه هایی که به جایی گذاشته میشدن تعلق نداشتن

طول کشید تا فهمیدم جای یه نفر,فقط با خودش پر میشه

راستی تو جز کدوم دسته ی بالایی؟

نوشته شده در جمعه 15 مهر 1390برچسب:پرسه ی آزاد,ساعت 16:38 توسط nastaran|

نمیدونم اگه لیلی قرار بود ترک مجنون کنه

چقدر وقت لازم داشت تا خودشو بسازه

اما...

نه من لیلی ام....نه مجنون من مجنون شده بود!

کاااااااااااملا در سلامت عقلی بودیم....و هستیم.

قصدم بازگویی داستان عشقی نیست

قصدم نیست که بگم خیلی بی خیال و فولادینم

نه

منم شکستم....چون رویاهام شکست

اما الان .....از ده رسیدم به سی....تیکه ی تیکه ی دلم رو چسبوندم بهم

دارم سعی میکنم رو جفت پاهام دوباره وایسم

دیگه چو تخته پاره بر موج نیستم

اما رها رها رها هستم....

این آهنگی که میزارم الان هیچ ربطی به متن نداره...و صرفا جهت دانلود کردن و گوش دادن و احتمالا لذت بردن برو بکس بازدید کننده است.

من که خیلی دوسش دارم:rapidshare.com/files/764643216/10._Air_Supply_-_I_Can_Wait_Forever.mp3

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 13 مهر 1390برچسب:my heart,ساعت 17:21 توسط nastaran|

نفس عمیق میکشم

من نباید گریه کنم....

نباید دوباره....

نباید.....

از این بغض های بی هوایی که با یک نفس میشکنند به کجا باید پناه برد؟!

از این اشک های در صف انتظار چکیدن؟

نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:my heart,ساعت 17:17 توسط nastaran|

جدیدا یه آلبوم قدیمی گرفتم,از گروه Air supply

اینا قسمتایی از آهنگایی که....هم حسی میکنم باهاش!


You would never ask me why
My heart is so disguised
I just can't live a lie anymore
I would rather hurt myself
Than to ever make you cry
There's nothing left to say but goodbye

I dont wanna let you down

دانلود آهنگ:rapidshare.com/files/1216044854/06._Air_Supply_-_Goodbye.mp3

Im all out of love, I'm so lost without you
I know you were right believing for so long
I 'm all out of love, what am I without you
I can't be too late to say that I was so wrong

دانلود آهنگ:rapidshare.com/files/132978861/04._Air_Supply_-_All_Out_Of_Love.mp3

I can't live if living is without you
I can't give, I can't give anymore
Can't live if living is without you

Can't give, I can't give anymore

دانلود آهنگrapidshare.com/files/2319870813/08._Air_Supply_-_Without_You.mp3

even though there may be times
it seems I'm far away,
never wonder where I am
'cause I am always by your side

rapidshare.com/files/4230316981/14._Air_Supply_-_The_Power_Of_Love.mp3

پ.ن:آخرین قسمت....فقط یاد اوری یه خاطره ی خوشمزه....مثل نون خامه ایه.اون روزا زیاد اجازه نداشتم نون خامه ای بخورم.....بعضی خاطرات با اینکه خیلی تلخن الان....اما چه شیرینن.و این است power of love!

نوشته شده در سه شنبه 5 مهر 1390برچسب:my heart,ساعت 18:32 توسط nastaran|

 

وقتی همه ی دلخوشی ها یکباره فرو میروند در سیاه چاله ی درون

و رنگ از نگاهم رخت میبندد

دل خوش میکنم....به دلخوشی های خیلی ریز!

به شمع هایی که شبها اتاقم را روشن میکند....

به وقتهایی که خیره میشوم به شعله اش...

چه گزیری جز سوختن و آب شدن...تا ته!

دل خوش میکنم

به لحظه ای که چشم هایم را میبندم

به لحظه ی دعایی از ته دل.....

هرکجا هستی باش

سر تو بس به سلامت

ودلت پر امید....

آری!زندگی بی رنگ است اما

دلخوشی ها کم نیست....

 

 

 

نوشته شده در یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:my heart,ساعت 15:54 توسط nastaran|

اینطوریم:

1.عاشق کتاب خوندنم.یعنی بارز ترین مشخصه ام اینه

2.از وقتی یادم میاد دوست داشتم معلم بشم>یاد دادن رو دوست دارم

3.میگن خیلی درس خونم.البته خیلی معتقد نیستم بهش.بیشتر درس خوندن رو دوست دارم

4.از رفتن پیش روانشناس نمیترسم.اصلا هم عار نمیدونمش

5.از آدمای بی هدف بدم میاد.

6.خیلی رفیق بازم(نه به معنی بد!).

7.خوندن طالع بینی رو خیلی دوست دارم

8.درراستای شماره قبلی برام مهمه بدونم طرفم متولد چه ماهیه(تنها درحد دونستن!)

9.جدیدا از بارون و شعر خوشم میاد.

10.موسیقی همه چی گوش میدم اما به عنوان علاقه آهنگ لایت والکترونیک دوست دارم,تو خواننده ها هم سلن دیون و انریکه و قمیشی رو بیشتر میپسندم.

11.یه کتاب فروشی هست که هر وقت میرم توش حالم خوب میشه

12.یه دوست فابریک دارم که تومدرسه خیلی معروفیم.به سبب تفاوت...و تکامل جالبمون!

13.پنج تا دوست صمیمی دارم!

14.عاشق اینم که ویترین مغازه ها رو نگاه کنم....و چیزی هم نخرم!

15.خیلی با بقیه درمورد مشکلاتشون حرف میزنم اما به خودم که میرسه میمونم!

16.خیلی رنگی پوشم!تقریبا از هر رنگی لباس داشته ام!البته جز زرد!

17.چت کردن رو دوست دارم.

18. پر انرژی ام.اما اگه انرژی ام ته بکشه دیگه کشیده!میرسه به مرز خودکشی!

19.نقاشی کشیدن حالمو خوب میکنه(خصوصا نقاشی رو شیشه)

20.دوچرخه سواری بلد  نیستم!

21.وقتی عصبانی شم خون جلو چشمامو میگیره!

22.بوهای خیلی گرم و شیرین و عطرهای مردونه رو دوست دارم.اما کلاخیلی عطر بزن نیستم

23.متنفرم از بزن و برقص و جلف بازی های رایج هم سن و سالام.

24.عاشق زیست,ادبیات و عربی ام.

25.زبان اسپانیایی و فرانسه رو دوست دارم.اما هیچ کدومو بلد نیستم!

26.طبیعتو دوست دارم.میگن مقدار انرژی معنوی تو طبیعت خیلی زیاده....من اینو کاملا حس میکنم

27.نوشتن رو دوست دارم.خصوصا نامه نوشتن

28.مغرورم,تو عقایدم.یعنی عقاید شما محترم.اما من نظر خودمو قبول دارم

29.اصلا انتقاد پذیر نیستم.فقط شنونده ی انتقاد افرادم ....ولی تا وقتی خودم بهش نرسم قبولش نمیکنم.

30.شنونده خوبی ام.ولی خوب....همیشه هم حرف برای زدن دارم!

                                 

توضیحات:این یه بازی وبلاگیه.که هرکس 30 تا از ویژگی های خودشو مینویسه.من با ایده گیری!ازماتاتا(یه سر بهش بزنید,منشا این پست از اونجاست,توی لینکام>volcano)این پستو نوشتم.

باتشکر مجدد از ماتاتا و فاطمه.

 

 

نوشته شده در یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:پرسه ی آزاد,ساعت 21:25 توسط nastaran|

اینا چند تا از بیت شعرای مورد علاقه منن

براتون میذارم

شاید شما هم خوشتون بیاد

به سرو گفت کسی میوه ای نمی آری

                                                  جواب داد که آزادگان تهی دست اند

 

گوشه ی چشمی به سوی من نداری گوییا

                                                   خرمن حس تو دارد خوشه چین تازه ای

 

گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی

                                                     دوست مارا و همه نعمت فردوس شما را

 

بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی

                                                    که ادریس از چنین مرگی بهشتی گشت پیش از ما

 

گوش اگر گوش تو ناله اگر ناله ی من

                                                آنچه البته به جایی نرسد فریاد است

و درنهایت:

خوش برانیم و بدانیم به هرگونه که هست

                                                      راحت و محنت ایام به سر خواهد شد

+پاورقی 1:اون بیت شعر سورمه ای.....الهی بخوره تو صورت کسی که این روزامو خاکستری کرد!

+پاورقی 2:هی....زندگی(خطاب به شعر یکی مونده به آخر)

نوشته شده در یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:دوست داشتنی!,ساعت 20:14 توسط nastaran|

روزی بازخواهم گشت

به نقطه ی مقدس وجود

به کودکی

به افکار دست نخورده

هرچند دور...

هرچند سخت....

بازخواهم گشت

به بکارت دریده نشده ی سادگی ها...

 

نوشته شده در شنبه 26 شهريور 1390برچسب:my heart,ساعت 15:5 توسط nastaran|

کاش بودی...

حداقل امروز.....

حداقل الان

نه این که دلتنگ باشم....نه...

حداقل نه امروز....نه الان....

فقط....دلم هوای مهربونی کرده

یه کم دل نگرونی.....واسه ی دردای همیشگی

یه کم امید.....

تو از ناامیدی میترسی

من به ترس تو گرفتارم!

زندگی.....چه رسم عجیبی داره.....

 

نوشته شده در شنبه 26 شهريور 1390برچسب:my heart,ساعت 14:52 توسط nastaran|

صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت

                                                     نازکم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت

گل بخندید که از راست نرنجیم ولی

                                                    هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت

                               

پ.ن:الان شاید یه کم عکس و شعر بی ربط به نظر بیان

شعره خطاب به.....

عکس هم احساس منه....این روزها!

نوشته شده در پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:دوست داشتنی!,ساعت 1:30 توسط nastaran|

تو وبلاگ حوا بودم

آخرین پستش...یه پست صوتی بود...

متنی که خودش تو وبش گذاشته بود رو با صدای خودش خوند.

و من....

من که تازه آروم شده بودم

دوباره دلم لرزید....باشنیدن آخرین کلمات....

لذت دوست داشتن....

یادم افتاد که ازش محروم شدم...

یادم افتاد که.....

چقدر تلخه

که ندونی دردت چیه....

کجای جریان مشکل داره...

اگه جریان رفتنه.....پس چرا وقتی نیست......

خدایا....چرا نمیفهمم چمه؟!

نوشته شده در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:my heart,ساعت 18:13 توسط nastaran|

خودم رفت چند روزی....

و یادم رفت بپرسم که اجازه ی گریستن دارم یا نه؟

اما فکر میکنم هنوز نه....

هنوز وقت شکستن نیست

باید قوی بود....مثل کوهی تنها شاید....

و من آن رشته کوهم

که عشایر به گزیر....به گذار....از برم میگذرند....

من هنوز....همانم که بودم....

من از جنس تعلق نیستم

به قول یارو شاعره

غلام همت آنم که زیر چرخ گردون/زهرچه رنگ تعلق بگیرد آزاد است.....

میدانم از پس این روزهای سیاه

آرام آرام...

مثل ابرهای صداقت سفید خواهم شد....

 

نوشته شده در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:my heart,ساعت 16:15 توسط nastaran|

دیروز پس از مدت ها برای خودم وقت گذاشتم

خودی که دوماهه گم شده لا به لای کتاب و دفتر رنگ به رنگ نکته ی کنکوری!

رفتم کتاب فروشی محبوبم

لا به لای میلیون ها کتاب قدم زدم

صفحه هاشون ورق زدم...

کلی عنوان جدید اضافه شده بود

وقتی با دوستم داشتم با مسئول موسیقی حرف میزدم

یه خانمی که یه کم نگران به نظر میرسید اومد تو و گفت

ببخشید آقا,این خانم مسنی که همیشه این جا کنار خیابون مینشست کجاست؟

مرده پرسید شما از بستگانشونید؟

نبود....

فقط زنی بود که هر روز از اون جا عبور میکرده

و متوجه بوده

متوجه خانمی که مینشسته اون قسمت

و حالا که چند روزه ندیدتش...نگرانش شده

وقتی این خانمو دیدم,احساس کردم هنوز...آدمای مهربون....وجود دارن

آدمایی که اطرافشونو میبینن

آدمایی که بقیه آدم های اطراف...هرچند کم رنگ....یا حتی بی رنگ براشون ارزش دارن

و همین ها بودن که به شعر بنی آدم اعضای یکدیگرند

معنی میبخشند

و انسانیت ...هنوز نفس میکشد در هوای غبار آلود شهر ما...

هرچند به سختی....

خوشحالم....و باور دارم...حتی اگر اندکی....که زمستان نیست

شاید اخوان اشتباه کرده باشه!

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 17 شهريور 1390برچسب:دوست داشتنی,ساعت 20:17 توسط nastaran|

دنیای این روزهای من....

خیلی شبیه این شعر اخوان ثالثه

گرچه خیلی اهل خوندن شعراش نیستم....اما با این شعر خیلی همزاد پنداری میکنم!

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

سرها در گریبان است.

کسی سربر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید نتواند

که ره تاریک و لغزان است

جایی که الان هستم.....یعنی مجبورم که باشم,به سبب این که قسمتی از مسیر زندگیمه,

کاملا شبیه فضای این شعره....

هیچ کس به دیگری توجه نداره

وگر دست محبت سوی کس یازی

به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است

نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک

و جواب هر لبخندی....نگاهیست عاقل اندر سفیه

نمیدونم چرا....آدمها هرچی بزرگتر میشن...تنها تر میشن

و برای من ...هنوز قابل درک نیست این تنهایی و بی توجهی

حیف آرزوهای کودکی که بزرگ شدن هرچه زودتره....

الانه که میفهمم چرا سهراب گفت

برای خوردن یک سیب چقدر تنهاییم.....

 

نوشته شده در دو شنبه 14 شهريور 1390برچسب:,ساعت 16:3 توسط nastaran|

آری,آری,زندگی زیباست*.

زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست.

گربیفروزیش,رقص شعله اش در بیکران پیداست.

ورنه,خاموش است و خاموشی گناه ماست.

پیرمرد آرام و با لبخند,

کنده ای در کوره ی افسرده جان افکند.

چشم هایش در سیاهی های کومه جست و جو میکرد;

زیر لب آهسته با خود گفت و گو میکرد:

((زندگی را شعله باید برفروزنده;

شعله ها را هیمه سوزنده,

جنگلی هستی تو ای انسان!

جنگل این روییده آزاده,

بی دریغ افکنده بر کوه ها دامن,

آشیان ها بر سر انگشتان تو جاوید,

چشمه ها در سایبان های تو جوشنده,

آفتاب وباد و باران بر سرت افشان,

جان تو خدمتگر آتش.....

سربلند و سبز باش,ای جنگل انسان!))

*این متنه ته یه دفترچه تبلیغاتی بود,زیرش نوشته از منظومه ی آرش کمانگیر(اینم از رسم امانت داری)

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 10 شهريور 1390برچسب:پرسه ی آزادانه,ساعت 15:24 توسط nastaran|

خوب به یاد داشت.....

روز خزان زده ی ابری

دست به دست....

ازکوچه باغ ها....از خاطرات.....از پرسه های تمام و نیمه تمام گذشتند

-زیبا,هوای حوصله ابریست*....

ودست های زیبا.... مثل همیشه گرم گرفتن بود....

 ضیافت قطره ها شروع شد

رقصی تند.......

تورا به میهمانی باران دعوت میکنم...

به جشنی که قطره ها گرفته اند

که دست هایم را بگیری....

و بگذاری خطوط صورتت را از بر کنم........

 

نوشته شده در دو شنبه 7 شهريور 1390برچسب:my heart,ساعت 17:22 توسط nastaran|

چه چیزا!

چه حرفا!

آدم شاخ در میاره,به چه بزرگی!(چه بزرگی؟!)

بعد چند وقت که این لوکس بلاگ پدر آمرزیده به ما اجازه ورود به خونه مونو داده,

مستحضریم که چند تا از آخرین پستام به سرقت رفته!!

کسی میدونه چه خبره؟!

من که سر در نمیارم!

نوشته شده در چهار شنبه 2 شهريور 1390برچسب:پرسه ی آزادانه,ساعت 15:29 توسط nastaran|

رستنی ها کم نیست/من و تو کم بودیم

خشک و پژمرده و تا روی زمین خم بودیم

گفتنی ها کم نیست /منو تو کم گفتیم

مثل هذیان دم مرگ از آغاز چنین در هم و برهم گفتیم

دیدنی ها کم نیست/من و تو کم دیدیم

بی سبب از پاییز جای میلاد اقاقی ها را پرسیدیم

چیدنی ها کم نیست/من و تو کم چیدیم

وقت گل دادن عشق روی دار قالی بی سبب حتی پرتاب گل سرخی را ترسیدیم

خواندنی ها کم نیست

من و تو کم خواندیم

من وتو ساده ترین شکل سرودن را در معبر بادبا دهانی بسته وا ماندیم

من و تو کم بودیم.........

پ.ن1:این آهنگ فرهاد ممکنه عاشقانه نباشه.ولی من تعبیر این طوری ازش دارم.و من رو به طرز بی رحمانه ایی یاد جدایی ها میندازه

پ.ن2:این آهنگ آیینه من شده این روزها.....

پ.و من نمیدانم در روزهای بی رنگ و رو باید به چه چشم دوخت......

                                

 

نوشته شده در یک شنبه 26 تير 1390برچسب:my heart,ساعت 16:40 توسط nastaran|

به دیدارم بیا امشب

که من  روی پل مهتاب

خیال خواب صبح را میبافم

به دیدارم بیا امشب

هوا امشب پر از بوی پریشانیست

و من از هر شب دیگر

به دستان پر از صبحت

بیشتر محتاجم

به دیدارم بیا امشب....

نوشته شده در شنبه 25 تير 1390برچسب:my heart,ساعت 1:3 توسط nastaran|

دلم یه فانوس میخواد

یه فانوس که روشنش کنم تو شب

و تا طلوع صبح بهش زل بزنم

دلم یه فانوس میخواد

یه نور

چیزی که بدرخشه و به دنیای من روشنایی بده

و یه گرمای هر چند کم به خاطر نورش

دلخوشی های کوچیک.....

دلم دلخوشی میخواد.....

           

نوشته شده در چهار شنبه 22 تير 1390برچسب:my heart,ساعت 19:23 توسط nastaran|

دوست داشتنی نیست این حرف "ن" نفی اول بعضی فعل ها

نمیام....نمیخوام....نمیتونم....نمیشه....

و برام عجیبه که

حرفی به این کوچیکی چه قدرت زیادی داره.....

مثل ن اول نمیام....

همه ی انرژیمو یه جا میبلعه

انگار یهو میزنتم زمین

این ن نفی اول فعل ها.....واقعا که دوسش ندارم ....

نوشته شده در چهار شنبه 22 تير 1390برچسب:آزادانه,ساعت 18:22 توسط nastaran|


آخرين مطالب
» تمام!
» let some body love u
» تاریکی
» شبیه شده ام
» when I was young
» نفر بغل دستی!
» نظریه میدهیم!
» شکمو!
» thanking god
» شلوغ!
» me...
» خوشحال!
» نام دیگر من
» بی ربط!
» life
» قیصر
» so close,no matter how far
» from deep inside
» وقتی نظراتت دوستت غیر فعاله!
» در چنته ی من جز به ندانستن نیست

Design By : Pichak