از خاموشیم کار رسیده است به جان/فریاد,که خاموشی مرا خواهد کشت...
من مطمئنم زندگی این نیست
این درس خوندن های ناتمام
این فکر کردن های مداوم به غم فردا
این درد های ناگزیری که زخم های دیروز دارند
زندگی اینه؟....
من نمیدونم چطور باید با اون روی زندگی مواجه شد
نمیدونم کی وقت دارم به کار هایی که میخوام برسم
کی وقت واسه عاشق شدن هست؟
کی وقت دارم یه باغچه گل داشته باشم؟
زندگی...با این روندی که به ما یاد دادن...اصلا خوشایند نیست!
آن سوی حیات روزمره ی من
زندگی سبز تر است....
شک ندارم!
نظرات شما عزیزان:
سلاااام خوبی خونه ی خیلی خوبی داری اینم لبخند که گفتی با لبخند وارد شیم وبتو خیلی دوست دارم خیلی زیباست و یه چیز دیگه اومدم دعوتتم کنم به وبم اگه دوست داشتی بیا و امیدوارم دوستای خوبی تو وب باشیم
زندگی فنجانی چای است و عشق، یک حبه ی قند...
زندگی را با عشق، نوش جان باید کرد...
زندگی را با عشق، نوش جان باید کرد...
نوشته شده در پنج شنبه 28 مهر 1390برچسب:پرسه ی آزاد, ساعت
20:14 توسط nastaran|
آخرين مطالب
Design By : Pichak |