از خاموشیم کار رسیده است به جان/فریاد,که خاموشی مرا خواهد کشت...

کتاب دختر ستاره ای یادتونه؟

خیلی وقت پیش میخوندمش

درباره اشم حرف زدم

یه کار جالبی میکرد,دختر ستاره ای رو میگم

یه واگن داشت که توش سنگ میذاشت,اسمشم بود واگن خوشبختی یا خوشحالی,یادم نیس دقیق

به خاطر هرچیزی که خوشحالش میکرد

یه سنگ تو واگنش میذاشت

اگه دختر ستاره ای بودم

الان واگن خوشحالیم پر از سنگ بود

اما خوب

یکی از سنگ هاش کم بود

یکیش کم شد یعنی

من هنوز خوشبختم,هنوز هم

اما خوشبختیم به کیفیت قبل نیست

یه بار یه جا خوندم خوشبختی فاصله بین این بدبختی تا بدبختی دیگه اس...

راس میگه؟

من....باید...خوشحال بمونم...

باید...

 

 

 

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 26 آبان 1390برچسب:my heart,ساعت 14:14 توسط nastaran|

شاید بعدها,خیلی بعد تر از الان

نتیجه بگیرم وقتی 18 سالم بود چقدر خوشبخت بودم

داشتم درکمترین وقت ممکن بیشترین حدی که در توانم بود

از 9 علم مختلف رو یاد میگرفتم

شعر میخوندم,شعر حفظ میکردم!

کلی ترانه بلد بودم که با آهنگش بخونم

یه وبلاگ داشتم

و تازه!عشق لوطی گری هم بودم!

وقت خوندن قشنگ ترین عاشقانه ها,کسی تو ذهنم بود که مخاطب قرارش بدم

از هرجنسی!دوستای خوب داشتم

یه برادر داشتم,یه زن داداش و دوتا برادر زاده!

علی الحساب عمه بودم به توان دو!

یه حیات طیبه مزدوج داشتم

با یه پیانوی گرند تو سالن خونه ام,و یه دختر کوچولوی شیرین

و خوشبختی,هرشب صورت به صورت من سر به بالین میگذاشت....

بی ربط نوشت:این آهنگا شاید به نظرتون هیچ ربطی نداره به متن

خوب !به نظر من که ربط داره!حالا مهم نیست داره یا نداره,باحاله

میزارم خواستین دانلود کنید:

rapidshare.com/files/24857591/07._Air_Supply_-_Two_Less_Lonely_People_In_The_World.mp3

rapidshare.com/files/3512220346/05._Air_Supply_-_Even_The_Nights_Are_Better.mp3

بی ربط تر نوشت:زمین خونمون داره میلرزه...ای خدا!من تازه فهمیدم خوشبختم!جوون مرگم نکن!

 

نوشته شده در دو شنبه 22 آبان 1390برچسب:دوست داشتنی!,ساعت 23:18 توسط nastaran|

روزای سرد یه طوریه

آدم دلش میخواد از خواب پانشه

نمیدونم چرا اما روزای برفی خیلی بیشتر تصوراتم تو مخم میاد

مثلا صبح پا شی ببینی برف میاد

نفر بغل دستیتو بیدار کنی

باهم ناشتا برید برف بازی

آدم برفی بسازید

گلوله بزنه تو صورتت

(البت ممکنه سرما بخوری)

توی برف دراز بکشید جاتون بمونه....

نمیدونم چرا تو هوای سرد عاشقانه ها زیاد میشه

مث که مثلا هوای سرد باعث بشه

این عاشقانه های بخار شده ی تو ی هوا

چگالش بشن

مث بلورهای جامد خوشگلی بشینن تو فکرآدم

آره دیگه

من بهمنی ام

عشقم تو هوای سرد میزنه بالا!

ااااااااا!چقدر حرف زدم!

 

نوشته شده در چهار شنبه 18 آبان 1390برچسب:my heart,ساعت 20:20 توسط nastaran|

به نظر من مرد باید مثل دیفرانسیل ماشین باشه

(سیستم انتقال قدرت-اگه اشتباه نکنم!)

بالا و پایین و رنج راهو بگیره

و با کمترین شدت ممکنه,

انتقال بده به زن!

مثلا اینطوری:

 

نوشته شده در پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:پرسه ی آزاد,ساعت 18:41 توسط nastaran|

داشتم دنبال یه عکس کیک تولد خوشگل برای دوستم میگشتم که اینا رو دیدم

وای!

خیلی قشنگن!خیلی ی ی ی

 

من اینو دوس دارم!منو یاد سرما میندازه!

وای اینم خیلی نازه!به درد کیک تولد بچه کوچولو ها میخوره!

پ.ن:خیلی بودن!ااما اینا به نظرم از همه قشنگ تر بودن

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:پرسه ی آزاد,ساعت 17:52 توسط nastaran|

فک کنم اون داستانه رو شنیدی که میگه 3 تا فرشته بودن

که یکی مسئول دریافت دعاها بود,یکی مسئول ارسال پاسخ دعاها و یکی مسئول دریافت شکر گزاری ها

و اینه سومین فرشته بیکارترین بود!

حرکت قشنگیه...این شکر گزاری رو میگم

شبیه یه حس صورتی-آبی که همه اشو ,هرچندم که ناچیز باشه,تقدیم میکنی به خدا

حالا این که شکر گزار چه چیزاهایی هستیمم جالبه!

معمولا سپاسگذاریم به خاطر موقعیت ...سلامتی...

یا حتی اینکه خدا هست,همیشه

نمیدونم چقدر از آدما به خاطر عشق از خدا تشکر میکنن؟

اینم به نظرم حرکت قشنگیه!

اینکه به خاطر دوست داشتنی که انگار تحقق همه رویاهاته؛

به خاطر رویایی که از تو ذهنت زرت!اومده تو واقعیت...و شکل همه چیزاییه که میخوای

بگی خدا جون,مرسی!شرمنده فرمودین!

یا مثلا به اختصار بگی خدایا,شکرت!

قشنگه!واقعا قشنگه این تشکر به نظرم....

نوشته شده در سه شنبه 10 آبان 1390برچسب:دوست داشتنی!,ساعت 17:22 توسط nastaran|

این روزها همه عاشق میشوند!شما چطور؟!

اگر این سوال موضوع انشای من بود میدونی چی میگفتم؟

میگفتم کی من؟!

نه بابــــــــــــــــــــــــا!

و عشق....

منو یاد چی میندازه؟

در حال حاضر:

استفرغ/یستفرغ/استفرغ/استفـــــــــــــــــــــــــرااااااااغ!

صرف فعل عربی که بلدی؟!

آره داداش!

هوا که بس ناجوان مردانه سرداست.این حالا هیچی,این استفرغ یستفرغ  هم بهش اضاف شده

چنانچه این منزل اینترنتی بینندگان!(مگه شو تلویزیونیه!) ثابتی داشته باشه

متوجه خواهند شد که

لحن این پست با بقیه فرق داره.

آره داداش!شایدم آره خواهر!فرق داره.اما من خودمم.خود خودم.

مخمم تکون نخورده.سرجاشه

فقط یه نمه....یه نمه ها....دلم میخواد عق بزنم رو همه چی!

 

نوشته شده در پنج شنبه 5 آبان 1390برچسب:پرسه ی آزاد,ساعت 18:24 توسط nastaran|

نوشته شده در پنج شنبه 5 آبان 1390برچسب:my heart,ساعت 17:35 توسط nastaran|

رفیق جانمان دعوتمان کرده

در مسند بغل دست اش ساکن شده

و به نگارش در وبلاگش بپردازیم

در همکاری با مستشار!

کنون تنها میتوان گفت

خر کیفیم!مثلا اینطوری:

همین!

 

نوشته شده در دو شنبه 2 آبان 1390برچسب:دوست داشتنی!,ساعت 20:23 توسط nastaran|


آخرين مطالب
» تمام!
» let some body love u
» تاریکی
» شبیه شده ام
» when I was young
» نفر بغل دستی!
» نظریه میدهیم!
» شکمو!
» thanking god
» شلوغ!
» me...
» خوشحال!
» نام دیگر من
» بی ربط!
» life
» قیصر
» so close,no matter how far
» from deep inside
» وقتی نظراتت دوستت غیر فعاله!
» در چنته ی من جز به ندانستن نیست

Design By : Pichak