زندگی....

از خاموشیم کار رسیده است به جان/فریاد,که خاموشی مرا خواهد کشت...

آری,آری,زندگی زیباست*.

زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست.

گربیفروزیش,رقص شعله اش در بیکران پیداست.

ورنه,خاموش است و خاموشی گناه ماست.

پیرمرد آرام و با لبخند,

کنده ای در کوره ی افسرده جان افکند.

چشم هایش در سیاهی های کومه جست و جو میکرد;

زیر لب آهسته با خود گفت و گو میکرد:

((زندگی را شعله باید برفروزنده;

شعله ها را هیمه سوزنده,

جنگلی هستی تو ای انسان!

جنگل این روییده آزاده,

بی دریغ افکنده بر کوه ها دامن,

آشیان ها بر سر انگشتان تو جاوید,

چشمه ها در سایبان های تو جوشنده,

آفتاب وباد و باران بر سرت افشان,

جان تو خدمتگر آتش.....

سربلند و سبز باش,ای جنگل انسان!))

*این متنه ته یه دفترچه تبلیغاتی بود,زیرش نوشته از منظومه ی آرش کمانگیر(اینم از رسم امانت داری)

 

 



نظرات شما عزیزان:

کیوان
ساعت22:05---13 شهريور 1390
سلام.زیبا و جالب بودن به ماهم سر بزن خوشحال میشم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 10 شهريور 1390برچسب:پرسه ی آزادانه,ساعت 15:24 توسط nastaran|


آخرين مطالب
» تمام!
» let some body love u
» تاریکی
» شبیه شده ام
» when I was young
» نفر بغل دستی!
» نظریه میدهیم!
» شکمو!
» thanking god
» شلوغ!
» me...
» خوشحال!
» نام دیگر من
» بی ربط!
» life
» قیصر
» so close,no matter how far
» from deep inside
» وقتی نظراتت دوستت غیر فعاله!
» در چنته ی من جز به ندانستن نیست

Design By : Pichak